کد مطلب:275262 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:273

سخنی دیگر
خواننده عزیز، این بحث بیش از این قابل اطاله است، ولی چون ظرافت و لطافت آن زیاد است و با اندك لغزش قلم، مطلب نامفهوم و بلكه ممكن است اشتباه عرضه شود، از آن بیمناكم كه عبارات و الفاظم رسا نباشد و مطلب را چنانكه حق آن است، نرساند. تا این حد هم كه توضیح دادم، چون كافی و خالی از قصور بیان نیست، معذرت می خواهم و با استشهاد به این شعر با مضمون محتوی:



و ان قمیصا خیط من نسج تسعه

و عشرین حرفا عن معالیه قاصر





[ صفحه 50]



سخن را به گونه دیگری كه تعقیب بحث و موجب مزید معرفت و بصیرت شود، ادامه می دهیم: انسان در بین تمام انواع موجودات ممكنه، استعداد ترقی و كمالش از همه بیشتر است و چنانست كه از حضرت صادق - علیه السلام - روایت شده است: الصوره الانسانیه هی اكبر حجج الله علی خلقه، و هی الكتاب الذی كتبه بیده و هی الهیكل الذی بناه بحكمته، و هی مجموع صور العالمین و هی المختصر من العلم فی اللوح المحفوظ [1] .

یعنی: صورت انسانیت بزرگترین حجت های خدا بر خلق او است و آن كتابی است كه خدا با دست توانائی خود آن را نوشته و آن هیكلی است كه به حكمت خود آن را بنا كرده و آن مجموع صورت جهانها و عوالم است و آن مختصر علومی است كه در لوح محفوظ است. بر اساس همین شرافت و شان و استعداد، انسان نیازش به تربیت الهی و بارش باران رحمت و فیض ربوبی از همه بیشتر است. نیاز یك كوزه به آب به همان مقدار است كه شاعر گفته:



گر بریزی بحر را در كوزه ای

چند گنجد قسمت یك روزه ای



اما نیاز جوی و نهر و رودخانه به مقدار ظرفیت آنها است. انسان به رحمت بیشتر، به علم زیادتر، به تربیت متعالی تر محتاج است، چنانكه رودخانه و دریا به آب بیشتر نیاز دارند:



[ صفحه 51]





آب كم جو تشنگی آور بدست

تا بجوشد آبت از بالا و پست



موجودات بر حسب استعداداتی كه برای كمالات دارند، و بر حسب سعه دركی كه به سعه فقر و حاجت خود داشته باشند، از فیوضی غیبی و عنایات لا ریبی بهره مند خواهند شد. بدیهی است فقر نبات به تربیت، از فقر جماد بیشتر است، یعنی قابلیت قبول تربیت در آن زیادتر است، و فقر و نیاز حیوان هم از نبات بیشتر، چنانكه فقر و حاجت انسان از كل ممكنات زیادتر و وسیع تر است، و فقر افراد انسان نیز به حسب ذات و بعضی عوارض و امور غیر اختیاری متفاوت است، و به حسب جهل و عملشان تفاوت می كند. جاهل اگر چه فقر علمی دارد، آن چنانكه عالم احساس فقر می كند احساس نمی كند یك دانشجو یا یك طلبه، با یاد گرفتن چند اصطلاح، بسا گكان كند كه همه علوم را یاد گرفته است، در حالی كه یك نفر فقیه و عالم و فیلسوف هر چه علمش زیادتر می شود، فقر و نیاز و وابستگی و تعلق خود را به خدا بیشتر درك می كند، و تواضع و فروتنیش زیادتر می شود، و خود را در برابر علم الهی چون قطره ای از دریا و از آن كمتر و فرمایه تر می یابد، و زبان حالش این شعر خواهد شد:



یكی قطره باران ز ابری چكید

خجل شد چو پهنای دریا بدید



كه جائی كه دریا است من كیستم

ور او هست حقا كه من نیستم



از این جهت است كه امام انسان ما فوق (نه ما فوق انسان) و ممكن ما فوق (نه ما فوق ممكن) است رئیس فقر است یعنی تمام



[ صفحه 52]



هویتش فقر و احساس نیاز به خدای بی نیاز است و چون بیشترین استعدادها را دارد، بیشترین نیازها را به خدا دارا است و لذا به كسب بیشترین عنایات و عطیات و اضافات الهیه به حكم العطیات بقدر الابلیات نایل است. از دعاهائی كه از امامان - علیهم السلام - روایت شده است و از حالاتشان در هنگام دعا و عبادت، استفاده می شود كه چنان عرض فقر و مسكنتی كه از آنان در درگاه خدا ظاهر شده، از دیگران، - حتی بزرگترین فلاسفه الهی - دیده نشده است. و این شعور به فقر و نیاز و خود را ندیدن و چیزی نشمردن در آن بزرگواران چنان شدت و رسوخ داشته است كه احساس حاجت به خدا و لطف و كرم او از بزرگترین و متعالی ترین درجات ایشان بوده است آنان عزت خود را به عبودیت و پرستش و بندگی او می دانستند كه در مقام مناجات عرضه می داشتند: الهی كفی لی عزا ان اكون لك عبدا و كفی لی فخرا ان تكون لی ربا و حجت خود را فقر خود قرار می دادند، و به آن از خدا حاجت می طلبیدند كه: الهی حجتی حاجتی و وسیلتی فاقتی حقا باید سیر قافله ممكنات و كاروان انسانیت برای وصول به این مقام و برای نزدیك شدن به این مقام و شباهت یافتن به صاحبان این مقام باشد، كه اگر این نباشد مسیر آنان لغو و پوچ و بیهوده خواهد شد و عالم به آن گونه كه اگزیستانسیالیست ها و سارترها و ماركسیست ها و ملحدان دیگر معتقدند، هیچوجه تفسیر و توجیهی نخواهد داشت، و همان بهتر كه با بمب های ویران كننده



[ صفحه 53]



یكباره آن را ویران و نابود كنند،و به این مرارت ها و جنگ ها و كشمكش ها و ناكامی ها و ناراحتی ها و فلاكت ها پایان دهند، و همه را و آیندگان را از این تاریك خانه و وحشت كده خلاص سازند. اما اگر بشر به منتهای واقعی مسیر جهان و مسیر انسان آگاه شد، و نظام امامت و انسان كامل و كمال انسان را شناخت، آگاهی می یابد و امیدوار می شود، و به زندگی و كمال و ترقی علاقمند می گردد، و عالم را با معنی و با محتوا می شناسد، معنائی كه جمال حقیقت را به انسان نشان می دهد و عالم را گلستان و با روح و با هدف معرفی می نماید. چه زیبا و چه با حقیقت است حركت جهان كه به سوی شخصیت هائی مانند ابراهیم و محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین می رود، و افرادی مانند سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و شهیدانی چون حمزه و جعفر و پاكبازان و فداكارانی چون شهیدان كربلا، و كوبندگان ستمگران چون حجر بن عدی و عمرو بن حمق و میثم و رشید هجری، و دانشمندان و علمائی مانند زراره و محمد بن مسلم و ابن ابی عمیر و زكریا بن آدم قمی و كلینی و صدوق و شیخ مفید و سید مرتضی و رضی و شیخ طوسی و علامه حلی و شهیدین و شیخ انصاری و میرزای شیرازی و آیت الله بروجردی، و هزارها افراد از این قبیل در هر رشته از كمال انسانی، به دنیا تحویل می دهد. از نظر یك نظام سوسیالیستی، سیر جهان و سیر انسان به سوی جامعه ای است منهای درك های انسانی و معنویات، سیر به سوی جامعه ای كه فردی مثل استالین در آن دیكتاتور و فرمانروا، و عملا و بی منازع مدعی خدائی باشد، یا فرعون دیگر مثل برژنف زمامدار باشد كه كشوری ضعیف را كه در همسایگی او قرار دارد،



[ صفحه 54]



مورد هجوم وحشیانه قرار دهد و از زمین و هوا به كشتار مردم و ویران كردن خانه های مردم مستمند روستاها و شهرها بپردازد و مدرن ترین اسلحه ها را برای زیر یوغ گرفتن یك ملت آزاده بكار برد و بیش از یك میلیون انسان از كوچك و بزرگ و زن و مرد را قتل عام و بیش از یك میلیون نفر را از خانه و كاشانه آواره سازد، و هنوز هم كه هنوز است، دست از سر آنها بر ندارد و چنان نشان دهد كه تا كشورشان را تصرف نكند، اگر چه بقیمت جان تمام مردم باشد، تصمیم سبعانه خود را نخواهد شكست. چنین جامعه ای با چنین رهبران خونخوار و بی ایمان به شرف انسانیت، اگر هم در بین خودشان با استضعاف دیگران و غارت مستضعفان خوراك و مسكن و سائر وسائل رفاه مادی را فراهم كنند، از یك دام داری آماده و پر از كاه و علف، كه در آن همه ارزشهای متعالی انسان پوچ و بی معنی و مسخره باشد، بیشتر نخواهد بود. و اما از نظر نظام سرمایه داری هم بهتر از این نیست كه هدف سیر آن، سیر به سوی خود كامگی ها و حیوانیت و شهوات و آزادی های غیر سالم و نامحدود و طبقه بندی و تبعیض و استثمار و كاخ سفید و آن تجملات، و حكومت كندی های شهوتران و آلوده دامان و كارتر و هنر پیشه ای چون ریگان و نوكرهای صهیونیسم و سرمایه داران خون آشام است. حتما هدف جهان را هر چه بگویند، و مقصد جهان را هر چه بدانند، این جامعه ها و این نظامها - كه در آنها سرنوشت بشریت در اختیار دو نفر وحشی درنده قرار دارد كه جز از جهت ترس بسوی یك دیگر حمله نمی كنند - نمی باشد، و این رژیم ها كه بخش عمده محصول زحمت و تلاش انسانها را صرف تجهیزات جنگی و ساختن



[ صفحه 55]



سلاح ها مخرب و وحشتناك برای ادامه استكبار و استعلای خود می نمایند، نیست. و اگر این هدف باشد (كه هرگز نیست) جا دارد همه با فرشتگان هم زبان شوند و بگویند: اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفك الدماء [2] .

نظام الهی امامت به همه این پرسش ها پاسخ می دهد و وجود امام همه این ایرادات را از میان می برد، و بر همه كاخ نشین ها و استكبارها و استعلاها و استعباد انسانها، كه در عصر ما بزرگترین و ستمكارترین و برتری جوترین آنها حكومت ماركسیسم و ملحد شوروی و رژیم استعمارگر و صهیونیسم پرور امریكا است، خط بطلان می كشد و علو و برتری جوئی را، حتی در كمترین جلوه اش، به شدت محكوم می سازد و شعار و بنیاد رابطه خود را با مردم و هر قوی و نیرومندی را با ضعیف، این آیه می داند: تلك الدار الاخره نجعلها للذین لا یریدون علوا فی الارض و لا فسادا و العاقبه للمتقین [3] .

ما این دار آخرت را برای آنانكه در زمین اراده علو و فساد و سركشی ندارند قرار می دهیم و عاقبت نیك مخصوص پرهیزكاران است.

پس هر كجا ذره ای علو خواهی و برتری جوئی بر دیگران است، آنجا نظام امامت مستقر نیست. طغیان و دیكتاتوری و زور و استبداد - حتی در یك ده و یك خانه و از یك كدخدا و یك سرپرست خانواده - به هر صورت و به هر شكل محكوم است، و اینان از بهشت خدا محرومند و عاقبت نیك و پایان خوب برای كسانی است كه از مظاهر گردنكشی و خود برگزینی و فخر و اعتبار فروشی و استضعاف و كوچك شمردن دیگران پرهیز می نمایند.



[ صفحه 56]



نظام امامت یعنی حركت همه برای علی و به سوی روش علی و حكومت علی و مهدی، علیهما السلام. در این نظام است كه حكومت به عنوان یك هدف مقصود نیست و هر كس هم آن را به عنوان یك هدف بخواهد، شایسته حكومت و هیچ منصبی در این نظام نیست، بلكه حكومت وسیله اقامه عدل و دفع باطل و ستم و احقاق حقوق و اجراء احكام و ترقی واقعی انسانها و كمك به ضعفا و تامین رفاه و امنیت و آزادی همگان است: الذین ان مكناهم فی الارض اقاموا الصلاه و آتوا الزكوه و امروا بالمعروف و نهوا عن المنكر و لله عاقبه الامور [4] .

رهبران این نظام امامت، افرادی هستند كه خدا می فرماید: اگر آنها را در زمین متمكن و صاحب نیرو گردانیم، نماز را بر پا داشته و زكوه را می دهند و امر به معروف و نهی از منكر می نمایند و پایان كارها با خدا است. در پرتو این نظام است كه زندگی اصالت



[ صفحه 57]



می یابد، معنی پیدا می كند و برای آن سیر و كوشش و حركت و كار و تلاش با ارزش و عقلانی خواهد شد. و الا بشر كجا می رود؟ و كجا می رود؟ به سوی بمب های اتم و ئیدروژن و جنگ های جهانسوز؟ یا به سوی دنیای مادی و صنعتی، و تمدنی كه این همه بدبختی ها و فشارها و عیاشی ها و تجمل پرستی ها و تبعیضات را به وجود آورده است؟ یا به سوی نژاد پرستی و استعمار آمریكا؟ یا به سوی جامعه حیوانی و ماشینی و مسلوب الاختیار كمونیسم كه در آن آزادی و انسانیت به معانی حقیقی و متعالیش قابل درك نیست؟ كدام یك از این نظام ها و سازمان ها می تواند هدف نهائی و پاسخگوی روح وسیع بشر باشد؟ بشر به هر كدام رسید، گمشده خود را در آن نیافت. این سازمان های بین المللی است كه هر كدام زیر نفوذ یك ابر قدرت قرار دارند و به اسم حق، باطل، و به اسم عدل، ظلم، و به نام همزیستی مسالمت آمیز و حسن همجواری، توطئه و خیانت و تجاوز به همسایه، می نمایند، و از هیچ گونه عمل خلاف قواعد انسانی روی گردان نمی باشند. این سازمان ملل است كه علاوه بر هزار و یك ایراد كه به آن وارد است، بارزترین نشان اساس خبیث آن - كه حفظ منافع زورمندان و استضعاف گران است - حق و تو است كه پنج حكومت مستكبر و جهان خوار و عامل عمده فساد دنیا و عقب ماندگی مستضعفان، در این سازمان دارند. این حق غیر شرعی و خلاف عدالت، این پنج حكومت را مسلط می سازد از اجراء هر تصمیمی كه مخالف منافع خودشان باشد، جلوگیری نمایند و آن را و تو كنند، دیگر



[ صفحه 58]



این مطرح نیست كه چرا این حق برای آنها باشد؟ و چرا حكومت های دیگر و كوچك این حق را نباید داشته باشند؟ و چرا در تمام افریقا یك كشوری دارای این حق نیست؟ همه این سخنان و نقشه هائی كه ابر ستمگران برای فریب عوام یا بهانه داشتن و بهانه ساختن برای مداخله در امور دیگران عنوان می كنند، فاقد حقیقت و ارزش است، چنانكه وقتی كه سازمان ملل تشكیل شد و دولتها در آن قبول عضویت می كردند، خطاب به حضرت ولی عصر - عجل اله تعالی فرجه - در ضمن اشعاری عرض كرده ام:



منشور سازمان ملل حرف است

چون نیستش حقیقت و مبنائی



آوازه عدالت و آزادی

اسم است و هیچ نیست مسمائی



تا كی به جان و مال بشر دارند

این رهزنان حكومت و آقائی



واقعا اگر امید به رسیدن به حكومت جهانی - مهدی علیه السلام - و برقرار شدن نظام امامت در محدوده های كشوری و منطقه ای در تحت ولایت نواب عام آن حضرت فقهاء عادل نباشد، هیچ گونه امیدی برای بشر باقی نخواهد ماند و تمام سعی و تلاش های او بیهوده و بی نتیجه خواهد شد. این آزمایش هائی كه بشر از رژیمهای گوناگون كرده و این كه به هر رژیمی روی می آورد، آن را بر آورده خواسته های واقعی خود نمی بیند، موجب می شود كه وقتی منادی آسمانی مردم را به حكومت جهانی مهدی - سلام الله علیه - بخواند جمعیت های محروم و گروه های مستضعف در همه جهان از آن استقبال نمایند، و حكومت الهی را به جای تمام این حكومتهای گوناگون از جان و دل بپذیرند.



[ صفحه 59]



چنان كه در روایات قریب به این مضمون روایت شده است كه هنگامی حكومت مهدی - علیه السلام - اعلام و برقرار می شود كه تمام حكومتها و رژیمها را بشر امتحان كرده باشد، و ناتوانی ها و نارسائی ها و مفاسد و معایب آنها را دانسته و فهمیده باشد كه در حقیقت برایش یك راه و یك امید بیشتر باقی نمانده باشد. متن روایت این است: لن یبق اهل بیت لهم دوله الا و لوا قبلنا حتی لا یقول احد و انا لو ولینا لعدلنا مثل هولاء [5] .

بدیهی است در چنین وضعی كه همه از كارسازی رژیم ها و مكتبهای گوناگون مایوس شدند، دعوت الهی مهدی - علیه السلام - را از جان و دل می پذیرند و مستضعفان جهان به یاری آن حضرت كه منصور به رعب و موید به نصر خدا است بر می خیزند و مستكبران را از صحنه مداخله در امور جوامع بشری بر كنار می نمایند. و در چنان جهانی كه پر از استكبار و استضعاف شده و همه چشم به راه و منتظر یك حركت و نهضت و بیرون آمدن دست غیبی از آستین مصلح جهان و موعود پیغمبران باشند، ناگهان وعده الهی محقق می شود و مهدی موعود كه علائم و نشانی ها و خصوصیاتش در صدها حدیث بیان شده است ظهور می فرماید و عالم را پر از عدل و داد می كند:



[ صفحه 60]



فیملا الارض قسطا و عدلا بعد ما ملئت ظلما و جورا [6] .

در اینجا سخن را در این رساله به پایان می رسانیم و خوانندگان كاوشگر و معرفتجو را به كتاب های محققین علما و آگاهان به كتاب و سنت و معارف آل محمد - صلوات الله علیهم - ارجاع می دهیم، فقط به پرسشی كه ممكن است برای بعضی در رابطه با مطالب گذشته پیش بیاید در خاتمه این رساله جواب می دهیم: پرسش این است كه آنچه گفته شد از وابستگی جهان به وجود امام - علیه السلام - در صورتی صحیح است كه امام و حجت همراه با وجود عالم، همواره و حتی قبل از خلقت آدم و حوا، وجود داشته باشد، اما در صورتی كه سلسله حجج الهیه به وجود آدم منتهی شود، یا به عبارت دیگر از او آغاز گردد، سائر اجزاء عالم، قبل از خلقت حجج، چه وابستگی به وجود آنها خواهند داشت و چگونه این وابستگی قابل توجیه است؟ پاسخ اینكه: اولا بر حسب بعضی از توجیهات كه یاد آور شدیم، حتی اگر



[ صفحه 61]



شخصی كه اكمل و اشرف كاینات است و وجود جهان وابسته به او است بعد از خلقت عالم و به صورت یك جزء و یك واحد از اجزاء عالم آفریده و موجود شود، وابستگی سائرین به وجود او قابل انكار نخواهد بود و به قول خاقانی همان وجود او، بعد از اینكه جهان مراحلی را طی كرد، دلیل بر كمال او است، خاقانی گوید:



اگر چه بعد همه در وجودش آورد

وجود آخر او بر كمال او است گوا



نه سوره از پس ابجد همی شود مرقوم

نه معنی از پس اسما همی شود پیدا



نه روح را پس تركیب صورت است نزول

نه شمس را از پی صبح صادق است ضیاء



و ثانیا بر حسب اخبار معتبره، انوار پیغمبر اكرم و ائمه طاهرین - صلوات الله علیهم اجمعین - پیش از همه خلق شده اند [7] .



[ صفحه 62]



و اول ما خلق الله، آن بزرگواران بوده اند، و از حضرت مولی امیرالمومنین - علیه السلام - نقل شده است كه فرمود: كنت مع الانبیاء سرا، كما كنت مع محمد - صلی الله علیه و آله - جهرا [8] .

روایاتی كه در گزارش معراج حضرت رسول - صلی الله علیه و آله - وارد شده و همچنین بعضی احادیثی كه در تفاسیر آیاتی مثل و ان من شیعته لابراهیم [9] وارد شده نیز بر این دلالت دارند كه انوار خمسه طیبه و سائر ائمه معصومین - علیهم السلام - پیش از ظهور و تجلی آنها در این جهان آفریده شده اند، و بعضی از پیامبران، مانند حضرت ابراهیم خلیل الله - علیهم السلام - به دیدار و زیارت آن انوار نایل شده و به آن بزرگواران در حوائج مهم و شداید متوسل شده و خدا را به حق آنها خوانده اند، و یكی از نكته ها و اسرار اینكه عیسی - علی نبینا و آله و علیه السلام - با آن مقام كلمه اللهی و روح اللهی، بر حسب اخبار متواتره كه از طریق سنی و شیعه روایت شده است، به حضرت مهدی - ارواحنا فداه - در نماز اقتدا می كند، همین موضع بلند و علو رتبه و كمال آن حضرت است كه باید حتی مثل عیسی به آن مقتدای جهانیان اقتدا نماید. و موید این مطلب حدیث معروف از رسول اكرم - صلی الله علیه و آله - است كه فرمود: لو كان موسی حیا لما وسعه الا اتباعی [10] و حدیث آدم و



[ صفحه 63]



من دونه تحت لوائی و چه نیكو سروده شده است:



جهان روشن از لمعه روی او

شب قدر تاری ز گیسوی او



چو سازد لوای خلافت بلند

در آرد سر عاصیان در كمند



نهالی است از گلشن اصطفا

ثمر بخش اصحاب صدق و صفا



سرشته به آب كرامت گلش

محیط علوم لدنی دلش



مه رایتش ثالث ماه و خور

ز عدلش شود جمله آفاق پر



چو گردد به محراب این مقتدا

كند پور مریم بدو اقتدا



و چون در این موضوع اگر بخواهیم بسط سخن بدهیم و پیرامون این روایات و تحقیقات و لطائف و مطالبی كه علماء اهل تحقیق فرموده اند، سخن بگوئیم، از وضع اختصاری كه در این رساله منظور است خارج خواهیم شد، با تقدیم درود به صاحب مقام ولایت عظمی و امامت كبری، حضرت بقیه الله، صاحب العصر و ولی الامر، حجه بن الحسن العسكری، و كلیه شیعیان و مومنان به ولایت آن حضرت، و منتظران ظهور آن یگانه رهبر و ولی امر - كل ارواح العالمین له الفداء - و ضمن عرض ضراعت و مسكنت، با این سه بیت شعر، خطاب به آستان فرشته پاسبان آن ولی دوران و قطب زمان نموده، رساله را پایان می دهیم:



[ صفحه 64]





دل دردمند عاشق، ز محبت تو خون شد

نه كشی به تیغ هجرت، نه بوصل می رسانی



نمی روم ز دیار شما به كشور دیگر

برون كنیدم از این در آیم از در دیگر



من ار چه هیچ نیم هر چه هستم آن توام

مرا مران كه سگی سر بر آستان توام



و این چند بیت را نیز از اشعار مرحوم آیت الله والد، كه تضمین اشعار معروف خواجه حافظ شیرازی است، اضافه می كنم:



ای زیب ده عالم، مجموعه زیبائی

سر حلقه جن و انس، سر دفتر دانائی



در پرده غیبت چند، ای مهر جهان پائی

ای پادشه خوبان، داد از غم تنهائی



دل بی تو بجان آمد، وقت است كه باز آئی

ای عشق تو اول فرض، در مذهب اسلامی



جان می دهمت گر باد، آرد ز تو پیغامی

صحرای تجلی را، از مهر بنه گامی



ای درد توام درمان، در بستر ناكامی

وای یاد توام مونس، در گوشه تنهائی



امید وصال تو، ای دوست جوانم كرد

عشق تو مرا فارغ، از هر دو جهانم كرد



باز آ كه فراق تو، بی تاب و توانم كرد

مشتاقی و مهجوری، دور از تو چنانم كرد



كز دست بخواهد شد، پایان شكیبائی





[ صفحه 65]



اللهم عجل فرجه و سهل مخرجه و زین الارض بطول بقائه و اجعلنا من انصاره و اعوانه و المجاهدین بین یدیه و صل علیه و علی آبائه الطاهرین. و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین 23 ربیع المولود 1401 لطف الله صافی


[1] حديث معروف است و صدر آن به اين متن در تفسير صافي در تفسير آيه 2 سوره بقره نقل شده است: الصوره الانسانيه هي اكبر حجه الله علي خلقه و هي الكتاب الذي كتبه الله بيده.

[2] سوره بقره، آيه 30.

[3] سوره قصص، آيه 83.

[4] سوره حج، آيه 41، حاكم حسكاني، كه از علماء بزرگ اهل سنت است، در كتاب شواهد التنزيل كه اخيرا به همت يكي از علماء پر تلاش و مخلص با تحقيق و تعليق چاپ شده است و در آن در رابطه با فضائل اهل بيت - عليهم السلام - 210 آيه از آيات قرآن مجيد و 1163 حديث جمع آوري شده، در تفسير اين آيه سه حديث روايت كرده است، در يكي از اين سه حديث، كه حديث 555 كتاب مي باشد، از فرات مفسر معروف مسندا از حضرت باقر - عليه السلام - روايت كرده است كه ابي عبيده حذاء پرسش كرد: چگونه صاحب الامر را بشناسيم؟ حضرت در پاسخ اين آيه شريفه را قرائت فرمود و فرمود: اذ رايت هذا الرجل منا فاتبعه فانه هو صاحبه يعني: وقتي مردي از ما را ديدي كه برنامه اي را كه اين آيه اعلام مي كند اجرا مي نمايد، او را پيروي كن كه همان صاحب الامر است. و در حديث 556 از همان فرات مسندا از ناب زيد بن علي بن الحسين - عليهم السلام - روايت كرده است كه گفت: اذا قام القائم من آل محمد يقول: يا ايها الناس نحن الذي وعدكم الله في كتابه: الذين ان مكناهم في الارض الايه يعني: وقتي قائم آل محمد - عليهم السلام - قيام مي نمايد مي فرمايد: اي مردم مائيم آنان كه خدا شما را در كتابش وعده داده است. الذين ان مكناهم في الارض.

[5] اكنون مصدر اين حديث شريف را در نظر ندارم و محتاج به مراجعه جديد است لذا حديث ديگري را كه در منتخب الاثر ص 308 - از ارشاد شيخ مفيد نقل نموده ام و در كتاب غيبت شيخ طوسي (ص 282، طبع مطبعه نعمان نجف اشرف) و بحار الانوار علامه مجلسي (ج 52، طبع جديد، ص 282) نيز روايت شده است نقل مي نمائيم متن حديث به روايت غيبت شيخ طوسي، از حضرت باقر عليه السلام، اينست: دولتنا آخر الدول و لم يبق اهل بيت لهم دوله الا ملكوا قبلنا لئلا يقولوا اذا راوا سيرتنا: اذا ملكنا سرنا مثل سيره هولاء و هو قول الله عز و جل: و العاقبه للمتقين.

[6] راجع به عدل و قسط و جور و ظلم بر حسب تحقيق و مطالعاتي كه اين جانب نموده ام هر كجا عدل و قسط در كنار هم در برابر جور و ظلم آورده شود، مراد از قسط تجاوز نكردن به ملك و حق غير و نصيب و سهم به عدل است، در آنچه حقيقتا يا حكما قابل تقسيم و توزيع باشد و مراد از عدل اعم از آن يا خصوص عدل حاكم است چنانكه مراد از جور جور در حكم است و مراد از ظلم يا اعم از آن يا خصوص ترك عدالت در نصيب و سهم و تجاوز به حقوق و ملك ديگران و انواع خيانت ها است. و در صورتي كه به تنهائي در كلامي آورده شوند، دلالت جور بر جور در حكم اظهر است از دلالت آن بر مطلق بي عدالتي و ترك ميانه روي و لذا اطلاق ظالم به خائن و متجاوز به نفس و مال و ناموس غير ابلغ و اغلب است از جائر، چنانكه اطلاق قسط در خصوص نصيب و سهم به عدل و اقامه حقوق اظهر از عدل است، هر چند به ملاحظه قرائن و مناسبات ظهور اين كلمات متفاوت مي شود كه بايد در مواردي كه به تنهائي مذكور مي شوند قرائن حاليه و مقاليه را در فهم مقصود گوينده در نظر گرفت.

[7] اين احاديث را - خصوصا در مورد پيغمبر اكرم، صلي الله عليه و آله و اميرالمومنين، عليه السلام - اهل سنت مانند ابن مردويه و ابن سعد و بزاز و طبراني و احمد و بخاري و حاكم و بيهقي و ابن ابي شيبه و ابن جرير و ابن ابي حاتم و ديلمي و عبدالله بن احمد و ابن عبدالبر و خطيب و ابن مغازلي و ابن عساكر و ابن حجر و رافعي و محب طبري و جماعتي ديگر نيز روايت كرده اند. براي نمونه مراجعه شود به تفسير آيه 7 سوره احزاب و اذ اخذنا من النبيين ميثاقهم و منك و من نوح... در تفسير الدر المنثور سيوطي و روح المعاني آلوسي و نيز به تاريخ ابن عساكر ج 1 ترجمه اميرالمومنين - عليه السلام - ص 151، ح 185 و 186 و كفايه الطالب، ب 87، ص 315، و ميزان الاعتدال، ج 1، ص 235 و مناقب ابن مغازلي، ص 130 و فرائد السمطين، ج 1، ب 10، ص 36، ح 1 و ب 2، ح 5، ص 41 و ح 6 و 7، ص 42 و 43 و ح 8، ص 44 و كتاب هاي ديگران مثل سيوطي و ابن ابي الحديد و صفوري. و اگر كسي بخواهد بر تواتر اخباري كه دلالت بر سبقت خلقت پيغمبر - صلي الله عليه و آله - و اميرالمومنين - عليه السلام - بر حسب كتاب هاي معتبر عامه و خاصه (شيعه و سني) مطلع شود، به كتاب عبقات و جلد 4 خلاصه آن - كه مربوط به حديث نور است، مراجعه نمايد.

[8] و در كتب عامه است كه حضرت رسول - صلي الله عليه و آله - به اميرالمومنين - عليه السلام - فرمود: كنت مع الانبياء سرا و معي جهرا يعني: تو در سر و پنهان با پيمبران گذشته بودي، و با من هستي در ظاهر و آشكار خلاصه العبقات، ج 4، ص 91.

[9] سوره صافات، آيه 83.

[10] حافظ ابونعيم در دلائل النبوه نقل كرده است كه عمر بن الخطاب گفت: خدمت رسول الله - صلي الله عليه و آله - رسيدم و با من كتابي بود كه از بعضي از اهل كتاب گرفته بودم، پيغمبر - صلي الله عليه و آله - فرمود، و الذي نفسي بيده لو ان موسي كان حيا اليوم ما وسعه الا ان يتبعني يعني: سوگند به آن كه جانم به دست او است، اگر موسي امروز زنده بود، جز اينكه متابعت مرا نمايد وظيفه نداشت. و چه نيكو است اين شعر:



و اني و ان كنت ابن آدم صوره

فلي فيه معني شاهد بابوتي



.